گرچهای ماه نتابی تو به ویرانه من
یا نپاشی طبق نور به کاشانه من
گر چه در خانه چشمت دگران بنشستند
وتو تنها بنشستی به نهان خانه من
آتشت گرمیدلهای رقیبان من است
دود آه است که خیزد ز بلاخانه من
سرخوش از بزم حریفان به سرایت نرسید
حزن فریاد گلوگاه غریبانه من
مهربان بود خیالت وهمین ما رابس
دادمش پند ولی مینپذیرد دل دیوانه من